مهربون..........................................

خودمو نمیفروشم

بسم الله
سلام

دیر کردیم ؟؟ خیلی دیر ؟؟
دیر آمدن بهتر از هرگز نیامدن است ...

بعضی وقت ها برگ زردی جلو چشمامون از درخت میوفته .. اون موقع است که برگ های سبز برامون نمایان تر میشند .... اینو برا اون گفتم که وقتی غمی داریم تازه مزه شادیمونو میچشیم .... اون موقع که به نفرت فکر میکنیم میفهمیم که چقدر عشق برامون لذت بخشه .... چقدرقشنگه که خدا نفرت و عشق رو کنار هم میزاره .... اینجاست که میتونی خدارو شکر کنی و نفرتو به خاطر عشقت فراموش کنی .... ..

----------

خودمو نمیفروشم .. به مولا خودمو نمیفروشم ....  هیشکی حرف منو نمیفهمه .... نمیفهمید چقدر سخته .. چقدر سخته که برای رسیدن به هدفی مجبورت کنند خودتو بفروشی ..... خودمو نمیفروشم
میخوام از حاشیه بیام بیرون.. اصل مطلبو بگم .. بگم دلم از کجا پره .. بگم به خاطره چه موضوعی نامحرم صدای گریه امو شنید ... نمیدونم کدومتون دانشجویید .. کدومتون استادید ...از همه استادا معذرت میخوام .... نمیدونم کدوم از همون دانشجوها خودفروشی جلوی استادو درک کرده .....
بمیرمم خودمو نمیفروشم .....
شده تو بین بچه شیعه ها احساس زیادی کنی ... احساس غریبی کنی ؟؟؟احساس تنهایی کنی ؟؟؟
میخوام بدون هیچی ابهامی حرف بزنم ....
بعضی وقت ها از اینکه دخترم کفری میشم .. چرا دخترا باید .....؟؟
چرا دخترارو مجبور میکنند که ... چرا دخترا شدند رسیدن به هدف بقیه .....
بگم ؟؟
فکر کن استادت مرد باشه .. به قول خودشم ادعای مذهب و دین و جبهه و کلی چیز دیگه بشه .. موقع درس که میشه خودتو میکشی و اولی وقتی نمره ها میاد میبینی آخری .. چرا ؟؟ چون محجبه ای ...چون حیا داری .. چون وقتی استادت نگاه شیطانیشو میندازه توچشمات سرتو میندازی پایین.. وقتی دخترا پامیشند جلو استاد مردت میرقصند تو  سرتو به نشون شرم تکون میدی .....وقتی  میاد جلو بهت نزدیک میشه تو میپری عقب ..... 
بمیرمم خودمو نمیفروشم.....
چقدر سخته 80 درصد واحدات با همچین استادی باشه

به قول امام سجاد ( ع )
ای خدای من ! کسی شب را صبح کند و رجا و امیدواریش به غیر توست ، من شب را صبح می کنم در حالی که رجا و امیدم در کلیه امور به حضرت توست ، تو هم در کلیه امورم به بهترین عاقبت و حسن خاتمت حکم فرما ، و مرا ای پروردگارا! از فتنه های گمراه کننده به لطف و رحمتت نجات بخش ....
تا خدارو داریم غم نداریم .....

همون عشق و نفرت ..... به امید بهترین عشق ها بدترین نفرت ها رو کنار بزاریم

امضا .... کوثر
 یا علی


ماهیان روی خاک !

او ...

ناگوار بود ، شاید به خاطر ناگهانی بودنش !‏ خبری از این حرف ها نبود ، فکرش را هم نمیکردم ، انگار خبری نبود !
» خبرترین خبر روزگار بی خبریست
  خوشا که مرگ کسی را ، خبر نخواهد کرد

رفت ، با اینکه نمیخواستم باور کنم !‏ نه . نمیتونستم باور کنم که رفته باشه . رفت و  یه قاب عکس و روی تاقچه برای همیشه جا گذاشت ! باور نمیکردم که قاب عکس بتونه جای خالیش و برام پر کنه ! اما انگار این تنها چیزی بود که وجود داشت ، یا اینکه جای خالیش و پر میکرد ، اما نه توی دل من ! برا دل من کافی نبود ، اما شاید برا تاقچه کفایت میکرد !
» تا بپیوندد به دریا ، کوه را تنها گذاشت
  رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت


دل خوش این بودیم که جایی که هست ، عالیه ! هر چی میشد برا تسکین دل خودمون  میگفتیم رو به روی گنبد ، دیگه چی از این بهتر !
» سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
  جای ما این جاست یا آنجا چه فرقی میکند !


گذشت ، چند وقت یه بار که دلتنگ میشدم ، میرفتم ، برا دل خودم ! اما کم کم همین چند وقت یه بار شد وعده های امروز و فردا . امروز نشد ، فردا دیگه حتما میرم ! اما فردا هم ...
» فرصت امروز  هم با وعده فردا گذشت
  بی وفا ؛ امروز با فردا چه فرقی میکند !


آخرین بار ! آخرین باری که اومدم پیشت ، خیلی دوره ! اما برا گول زدن خودم ، سعی میکنم زیاد دور نبینمش . میشه گفت خیلی هم دور نیست !
» سنگدل ! من دوستت دارم فراموشم نکن
  بر مزارم این غبار از سنگ هم سنگین تر است



»» اولش سخت بود ! هنوزم سخته ...

»» دلم میگیره وقتی تیکه های اولی که نوشتم و با تیکه های آخرش کنار هم میذارم ! اول هاش حرف دله ، ‏اما آخراش بهونه است ، فقط بهونه ...

»» وقتی یک خط مینوشتم ، شعری که بعدش نوشتم ، به ذهنم میرسید . اینجا حافظه یاری کرد ، یه کاری کرد که بعد از هر خط  احساس کردم چقد بی معرفتم ، چقد سنگدلم ...

»» چندین سال میگذره ، امروز همون روزیه که حس و حالم و تو خط  اول گفتم ! با این تفاوت که حال اون روز من و نمیشه تو یه خط گفت ، گفتنش بیشتر داغونم میکنه !

»» خدایش بیامرزد . بهش میگفتم باباعلی

در پنــــاهش